؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام عزیز دلم منو بابا بهزاد تو المان شهر برلین با هم اشنا شدیم چند وقت بعد هم با هم ازدواج کردیم . خانواده هر دومون ایرانن وقتی میخواستی به دنیا بیای مامان جون مامان بابایی اومد پیشمون و حسابی کمک حالمون بود خیلی تو بچه داری وکارای خونه کمکم کرد واقعا دستشون درد نکنه انشاالله تو شادیاشون جبران کنیم 2 ماه پیشمون بودن وقتی 38 روزه بودی برگشتن. مامان جون میگفت همه کارات مثل باباییه خداروشکر دختر ارومی بودی اصلا گریه نمیکردی شیر میخوردی ولالا میکردی. دخترم از وقتی اومدی زندگی یه رنگ وبوی دیگه گرفته قبلا خیلی احساس تنهایی میکردم ولی از وقتی اومدی دیگه همچین احساسی ندارم روزام با تو میگذره وهرروز با شوق وذوق تو از خواب بیدار میشم. از وقتی مادر شدم بیشتر دلم واسه مامانم تنگ میشه الان بهتر میفهمم که چقدر واسم زحمت کشیده امیدوارم سایه اش همیشه بالا سرم باشه. دختر قشنگم منو بابایی خیلی دوستت داریم وفکر کردن به اینکه یه دقیقه نباشی ما رو دیوانه میکته. بابایی تا میاد خونه کلی باهات بازی میکنه وتو هم کلی ذوق میکنی ومنم از تو اتاق یا اشپزخونه با هر جایی که باشم هر بار ذوق میکنی میام ببینمت حالا میخواد یه بار باشه یا 10 بار بابایی هم میگه ببین مامانی چقدر فضوله .عشق کوچولو حسابی دل مارو بردی . باباجون بابا بابایی اینقدر دوست داره ببینتت کلی قربون صدقه ات میره مدام زنگ میزنن یا میان اینترنت که ببیننت باباجون دختر خیلی دوست داره اونم چی اولین نوه. یه دونه عمه داری  که 12 سال ازت بزرگتره و یه عمو که هم سنه مامانیه 23 سالشه وحسابی دوستت دارم راستی بابا بهزادم 26 سالشه بابایی 3 سال از مامان بزرگتره. مامان خونم که خیلی دلتنگت میشه میگن چون دیدنت دوری سخت تر میشه جونم برات بگه مادر جون (مامان من) خیلی دوستت داره مدام  میگه حواست خیلی باشه بهش خوب برس همش میگه ارزومه ببینمش انشاالله در اولین فرصت میریم ایران 5 تا خاله داری که عاشقتن خاله مهتاب که خودشو میکشه واست خاله مزگانم که مدام قربون صدقه ات میره انشاالله اواخر تابستون میاد پیشمون. 2 تا هم دایی داری عروسکم راستی پدر جونم(بابای من) چند ساله فوت کردن روحشون شاد. الانم شما کنارم خوابی یه بارم بیدار شدی یه کم نگاه لب تاب کردی دوباره لالا کردی بابایی هم داره با تلفن حرف میزنه با بابا جون خوب عسلم تا فرصت دارم عکساتو بذارم . عاشقتم عشق کوچولوووووووووووووووو